ترنمترنم، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره

دلنوشته های مامان

بدون عنوان

من  و مامانم و تمام فامیل مامانی روز پنج شنبه 11 ابان رفتیم اصفهان عروسی اکبر پسر خاله مامانم عروسی توی باغ تالار بود و خیلی سرد مامان حسابی منو پوشونده بود که مریض نشم خیلی خوش گذشت اما اخراش دیگه مامان از سرما طاقت نیورد و رفت تو ماشین نشست خلاصه من با ایدا و گلاره کلی بازی کردم و کف کردم و روز شنبه برگشتیم خونمون و باز مدرسه مامان و صبح بیدار کردن من از خواب ناز ای بابا کی میشه من یه روز صبح خواب راحت داشته باشم................... ...
16 آبان 1391

بدون عنوان

امروز یکشنبه 8/7/91 مامن الان سرکار و دلش واسه دخملش تنگ شده هر چند که خیال مامان از بابت دخترش راحت چون مامان بزرگ به خوبی از دختری مواظبت میکنه اما من یه مادرم و دلم واسه دیدن دخترم پپر میزنه دوست دارم دختر قشنگم بوسسسسسسسسسسسس
9 مهر 1391

عروسی دایی پژمان و خاله فرنوش

روز جمعه 24/6/91 عروسی پسر خاله و دختر خاله مامانم بود خیلی خوش گذشت و من واسه خودم رقصیدم اما اخراش دیگه کلافه و خسته بودم و همس نق میزدم و موقع برگشت به خونه خوابم برد و تا ساعت 5 خوابیدم اما ساعت 5 صبح بیدار شدم و دیگه خوابم نمی برد اما مامان که خسته بود و مهمان داشتیم و تا ساعت 4 صبح بیدار بود به زور منو ساعت 7 خوابوند دیگه خودش نخوابید .مامانی منو ببخش . دایی پژمان و خاله فرنوش جون عروسیتون مبارک بوسسسسسسسسسسسسسسس
26 شهريور 1391